همشنوی
  • صفحه اصلی
  • آرشیو شمارگان
  • تماس با ما
  • اهداف و خط مشی
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
همشنوی
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
صفحه اصلی دسته‌بندی نشده

ریخت ­شناسی سوژه­ های هیستریک: تحلیلی روانکاوانه بر جنبش مهسا

site_admin توسط site_admin
16/03/2024
در دسته‌بندی نشده
39 0
0
ریخت ­شناسی سوژه­ های هیستریک: تحلیلی روانکاوانه بر جنبش مهسا
32
اشتراک گذاری ها
356
بازدیدها
اشتراک گذاری در توییتراشتراک گذاری در فیسبوک

آرش منشی زادگان/ دکترای علوم سیاسی

هیستری، زبان مقاومت و اعتراض است که پاسخ خود نسبت به وضعیت موجود را در قالب تنش و تعارض نشان می­دهد. سوژه هیستریک نیز در قالب عصیانگری و اعتراض، به مقابله با تداوم وضعیت موجود می­پردازد. او صرفا خواهان برهم زدن وضع موجود است و طرح نوین یا جایگزینی در سر ندارد. از این منظر در متن پیش­رو، جامعه را به مثابه متن می­بینیم که در یک ساخت گفتمانی در حال تغییر است. بروز بحران­ها و بی­قراری­ها در سطح جامعه منجر به شکل­گیری سوژه­های هیستریک سیاسی می­شود که میل به تغییر در آنها موج می­زند که همین موضوع به عنوان موتور واکنشگری آنها نسبت به وضع موجود عمل می­کند.

لازم به ذکر است با هر بار فعال شدن انرژی جنبشی جامعه و متاثر از رخدادهای ملتهب بیرونی، فضایی برای ظهور و عرض اندام این سوژه­ها در شکل ریزوماتیک و بدون رهبری مشخص فراهم می­گردد. حداقل سه حرکت اعتراضی دی ماه 1396، آبان ماه 1398 و پاییز 1401 ایرانیان در این چارچوب قابل ارزیابی است. متن پیش­رو به طور مشخص در این قالب به بررسی اعتراضات جنبش موسوم به «زن زندگی آزادی» می­پردازد و بر یافته­های روانکاوی سیاسی تکیه دارد.

روانکاوی به ما می­آموزد که زندگی روانی ما تنها به آنچه خودآگاه و عقلانی می­نامیم محدود نمی­شود، بلکه خودآگاه، همواره همبسته­ای به نام ناخودآگاه دارد که فعال شدن آن بر واکنش سوژه­ها تاثیرگذار خواهد بود. در میدان تنازع گفتمان­ها، برنده، نیرویی است که ریشه در مخیله اجتماعی جامعه داشته و بهتر و بیشتر بتواند با مردم ارتباط برقرار کند. گفتمان پیروز با قدرت بسیج بالای خود می­تواند توده­های عظیم مردمی را برای تظاهرات و مبارزه علیه گفتمان غالب به منظور براندازی آن، هدایت کند. مخیله اجتماعی به عنوان عناصر ثابت فرهنگی یک ملت و دربردارنده وجوه هویتی آن به همراه ناخودآگاه جمعی، عواملی کلیدی در شکل­دهی سوژه­های سیاسی (هیستریک/پرسشگر/معترض یا پسیکوتیک/انقلابی) می­باشند. از این­رو در شرایط بروز و ظهور بحران و بی­قراری اجتماعی، پادگفتمانی موفق­تر عمل می­کند که فضای استعاری آن در تطابق هر چه بیشتر با مخیله اجتماعی بافتار هدف و ذهنیت توده باشد. از این منظر، جنبش­های تغییر وضع موجود، نیازمند اتصالات ریزوماتیک گروه­های معارض و تبدیل آنها به سوژه­های سیاسی انقلابی می­باشد.

 از سوی دیگر از منظر روانکاوی، میل آدمی، ارضانشدنی است و معرف یک فقدان است فقدانی که اگر در شکل سمپتوماتیک و تاویل­نشده باقی بماند در هیئتی هیستریک تجلی می­یابد. در این حالت، سوژه در شکل سوژه هیستریک واکنشگرا در اعتراض نسبت به وضع موجود می­خروشد. وضع موجودی که می­توان آن را همبسته با تروما سنجید. تروما در پزشکی عبارت از هر نوع بریدگی یا زخم است و در روان­شناسی، اشاره به رویدادهایی روان­ضربه­ای مانند تصادفات قطار، جنگ­ها یا دیگر بلایای انسانی دارد. از منظر روان­کاوی، منشا روان­ضربه، برخورد با محرکی بیرونی و ناتوانی سوژه در فهم این تحریکات و تفوق بر آنهاست که معمولا زخمی روانی در ناخودآگاه سوژه برجای می­گذارد. لکان معتقد است، روان­ضربه تا آنجا که امر واقع است نمادناپذیر می­ماند بنابراین تجریه روان ضربه نشان می­دهد که امر واقع هرگز به طور کامل جذب امر نمادین و واقعیت اجتماعی نمی­شود؛ هر قدر هم که تلاش شود، همواره مازادی وجود دارد که نمی­توان با زبان، بیانش کرد. از منظری دیگر، تروما، معمولا به رخداد آسیب­زای روانی تعبیر می­شود که بخش تعقل و خودآگاه سوژه و کلا هوشیاری او را در مواجهه با واقعیات انضمامی بیرونی دچار اختلال می­کند. تروما، یک زخم روحی و روانی التیام­پذیر است که سمپتوم­های همبسته و متناظر خودش را دارد. سمپتوم یا دردنشان، به دنبال فشارآوردن به سوژه از منظر روانی به منظور پیداکردن یک پاسخ نمادین و عقلانی به شرایط تروماتیک سوژه است.

فوت مهسا امینی به مثابه گزاره تروماتیکی بود که خروش سوژه­های هیستریک را در پی داشت. البته متاثر از فضای رسانه و پیش از این رخداد شاهد زمینه­سازی های متعددی بودیم. از منظر روانکاوی سیاسی، شرایط تروماتیک پیش آمده که بخشی از آن توسط رسانه فربه شده است، پاسخی برای چرایی ظهور سوژه­های هیستریک است که دیگر در موقعیت سوژگی خود حداقل به طور موقت قرار نمی­گیرند. هر تروما، سمپتوم (دردنشان) خاص خود را تولید می­کند. به تعبیری، سمپتوم، اهرمی است که می­خواهد با تحت فشار قرار دادن سوژه، او را وادار به دستیابی به پاسخی نمادین و عقلانی از منظر خودآگاه برای شرایط تروماتیک خود بکند. این پاسخ نمادین را می­توان در قالب سوزاندن روسری در جنبش مهسا مشاهده نمود. در این جریان، حذف پوشش به مثابه یک سمپتوم عمل می­کند.

البته تولد سوژه­های هیستریک برای دیگری بزرگ جامعه، همواره باید به مثابه یک زنگ خطر و تهدید تلقی شود زیرا سوژه­های هیستریک در پی تعمیم و بسط هویت جدید خود و به رسمیت شناخته شدن توسط دیگری بزرگ هستند که می­تواند منجر به صف­آرایی آنتاگونیستی و نزاع جمعی داخلی گردد. البته اعمال تغییرات بنیادین در سطوح سیاسی-اجتماعی منوط به آن است که سوژه­های هیستریک بر مبنای اتصالات ریزوماتیک و با اتکا به صفحه­ای ایجابی دچار دگردیسی شده و به عنوان سوژه­های پسیکوتیک/انقلابی به دنبال تغییر وضع موجود ایفای نقش کنند که در اعتراضات سالهای اخیر این فرآیند رخ نداده است. در واقع از منظر دلوز، نیروهای فرودست به منظور قلمروزدایی از ارباب و مخالفت در تداوم وضع موجود به سه دسته مختلف تقسیم می­شوند: 1. استیلاپذیر و منفعل: بی­تفاوت. 2. مقاومتی/واکنشگرا: که تنها به دنبال مقاومت و نفی کردن از وضع موجود هستند. 3. مبارز/کنشگر جدید: که بر مبنای یک عقلانیت و چشم­انداز ایجابی ناشی از یک طرح صفحه جدید، نه تنها به دنبال نفی کردن از وضع موجود بلکه به دنبال تحقق و اعمال چشم­انداز ایجابی مورد انتظارشان هم هستند. همان نیروهای انقلابی که به دنبال شالوده­شکنی از نظام به مبارزه علیه نیروهای کنشگر قبلی می­پردازند سوژه­های هیستریک در چارچوب دسته دوم قابل شناسایی می­باشند.

بنابراین، موفقیت یک پادگفتمان، علاوه بر وقایع برون گفتمانی، متکی بر سازواره­ها و وقته­های معنایی درون گفتمانی معطوف به یک افق و چشم­انداز ایجابی جدید است زیرا هر نظام اندیشگی-فلسفی تنها زمانی می­تواند کارگزاران و عاملان فعال سیاسی خود را به منظور کنش­ورزی در سپهر سیاسی-اجتماعی یک جامعه خلق کند که ریشه در آب و خاک اندیشگی و معرفتی بافتار هدف داشته باشد. بازفعالسازی نیروهای به حاشیه رانده شده و فرآیند یارکشی (جذب دیگر نیروهای مخالف) در مواجه با نیروهای غالب نیازمند برخورداری از یک افق ایجابی منطبق بر مخیله اجتماعی بافتار هدف است که منجر به هم­افزایی نیروهای مخالف وضع موجود و تداوم کنشگری آنان می­گردد. آنچه در جنبش مهسا شاهد بودیم کاملا بر خلاف این منطق بود و برخی کنش­ها و شعارها موجب دفع و ریزش هواداران گردید.

دال مرکزی جنبش زن، زندگی، آزادی را می­توان حذف پوششی دانست که اجباری خوانده می­شود که در ادامه کمپین­هایی همچون آزادی­های یواشکی و چهارشنبه­های سفید قابل واکاوی است. دال­های سیالی نیز همچون آغوش رایگان و سلف مختلط نیز در حاشیه آن قابل شناسایی است. جنبشی که بیشتر طبقات متوسط رو به بالا را دربر می­گیرد و با فحش­های ناموسی برجسته می­گردد. این تمایزها با متن و بافتار غالب در جامعه از عوامل مهم ناکامی این حرکت اعتراضی بود و از سوی دیگر هیستریک باقی­ماندن سوژه­های این جنبش و عدم تبدیل به کنشگرانی فعال در صحنه سیاسی-اجتماعی موجب رکود آن در طول زمان گردید.

توئیت8اشتراک گذاری13اشتراک گذاری
site_admin

site_admin

دسته بندی

  • ارشیو شمارگان
  • دست نوشته
  • دسته‌بندی نشده
  • طبیعت

اخبار اخیر

انقلاب اخلاقی، راهی برای رهایی

انقلاب اخلاقی، راهی برای رهایی

22/11/2024
«دانش هنجارساز» و «خرد هنجارسنج»: دو انگاره فرهنگ رسمی و غیر رسمی

«دانش هنجارساز» و «خرد هنجارسنج»: دو انگاره فرهنگ رسمی و غیر رسمی

07/09/2024

خوش آمدید!

به حساب خود در زیر وارد شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم

افزودن لیست پخش جدید

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • صفحه اصلی
  • آرشیو شمارگان
  • تماس با ما
  • اهداف و خط مشی

آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟