سجاد گلزار/ دکترای جامعه شناسی سیاسی
عرفی گرایی و عرفی شدن از جمله مهم ترین مؤلفه های فرهنگی جهان مدرن و از جمله مفاهیم اصلی تاثیرگذار بر سنت سیاسی و اجتماعی در جهان کنونی به شمار می آید. به واقع از زمانی که در غرب در پی نهضت رنسانس و رفرم به تدریج نخستین زمزمههای سکولاریسم و عرفی شدن به گوش رسید، این واژه بر فکر و اندیشه سیاسی و اجتماعی اثرات خود را بر جای گذاشت. به واقع سکولاریسم یا عرفی شدن که از بسترهای سلبی نظیر فقدان نظام سیاسی مشخص در قرون وسطی، جزمیت افراطی و بی دلیل کلیسا در قرون وسطی و رفتار خشن آنان نسبت به مخالفان نشات میگرفت؛ به تدریج با آبشخورهایی نظیر تفکرات رفرمیستی کسانی چون لوتر وکالون تغذیه شد و در ادامه با رشد علم و صنعت، طرح نظریه حاکمیت و قرارداد اجتماعی و نیز شروع عقلانیت ابزاری و عرفی در فهم امر دینی پرورده شد که در نهایت منجر به شکلگیری تجدد و مدرنیته در غرب شد.
جامعه ایران اما از میانه عصر قاجار تحت تاثیر دنیای مدرن و اندیشههای جدید قرار گرفت و رفته رفته با مفاهیم و اندیشههای مدرن از جمله سکولاریسم یا عرفی شدن به صورت نسبی آشنا شد که اولین ندای این آشنایی در جریان مشروطه به گوش رسید.یعنی در این دوره است که می توان از وجود سه گرایش در باب نسبت بین دین و سیاست سخن گفت. 1-جریان سکولاریستی که خواهان استقلال سیاست از دین بود و با تطبیق قوانین جدید با شرع مخالف بود.(مثل تقی زاده) 2- جریان میانهرو و اعتدالی که نگرشی همگرایانه نسبت به سنت و تجدد داشتند و خواهان ابتنای تجدد بر سنت بودند.(مثل ملکم خان) 3- جریان اسلامی اسلامگرا (شریعت گرا) که از نظر آنها تمدن بی تدین محال بود. در این دوره تضاد اجتماعی بسیار جدی میان نیروهای سنت گرا و متجدد گرا پدید آمد که نام تقابل سنت و مدرنیته را به خود گرفت و در نهایت باعث به محاق رفتن مشروطه شد اما در دوره رضاشاه طرح سکولارسازی آمرانه جامعه با شدت و خشونت دنبال شد. به طوری که رضاشاه عملا با اقداماتی نظیر عدم بها دادن به روحانیت، برخی اصلاحات ضد دینی تقلید شده از آتاتورک و ایجاد نهادهای مدرن مثل بوروکراسی و ارتش پایههای ریشه دار سنت را تا حدی سست نمود. این روند در دوره محمد رضاشاه نیز با جدیت و آمرانه و البته خشونت کم تر دنبال شد که باعث دامن زدن به تضاد شریعت گرایی و تجدد گرایی شد. انقلاب اسلامی 1357 واکنشی به این طرح بود.
در دورهی بحران سیاست سکولار و رواج سکولاریسم یا عرفی گرایی اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در ایران، انقلاب یک نقطهی عطف تاریخی بود. حکومت اقتدارگرای پهلوی به مدت بیش از دو دهه درعین رواج وگسترش عرفی گرایی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی با خط مشی سیاسی دموکرات و سکولار سیاسی در افتاده و در برابر آن مانع تراشیده بود. درچنین شرایطی یک جریان جدید و قدرت مند دینی سکان انقلاب را درحالی در دست گرفت که هیچ آلترناتیوسیاسی و کار آمد دیگری وجود نداشت. انقلاب ایران و صبغه اسلامی آن با دامن زدن به عصیانی مهیج و روشنفکرانه علیه تصوری خشک از مدرنیسم و سکولاریسم برای برخی از بزرگترین اندیشمندان جهان ازجمله میشل فوکو فرصتی مغتنم بود. او با لحنی کنایه آمیز میپرسد «حقیقت آنچه در ایران اتفاق افتاده است چیست که این سان خشم مجموعه ای از افراد، اعم از چپ و راست رابرانگیخته است»؟ پاسخ به این سؤال نیازمند تحقیقی جدی دربارهی تبارشناسی حذفی نگر روایت غربی مدرنیته و اشکال بازنمودشده ی آن در فرهنگها و جوامع غیر غربی است.
در مناقشات جامعه شناختی هر زمان که بحث «فرهنگ»، «ذهنیت» و یا قدرت پیش میآید، دانشمندان آمرانه و با بی حوصلگی سعی میکنند مارا به واقعیت ارجاع دهند. ما نیز محتملا میتوانیم به همهی این دانشمندان این نکته را متذکر شویم که «انقلاب ایران نیز یک واقعیت بود». چنانچه می دانیم برخلاف همهی خوش بینیهای علمی و غافلانه ای که مدعی بود، ایران ورودی آرام به آبهای ساکن مدرنیته و سکولاریسم و عرفی شدن خواهد داشت و «همه چیز مطابق نقشه پیش خواهد رفت و…» واقعیت به شکل انقلاب آشکار شد و انقلاب ایران بر همهی آن فرضیات، پیشبینیها و دیدگاههای جهانی ضربه ای خرد کننده وارد آورد.
اما فارغ از این باید گفت با گذر حدود 200 سال از تجربهی مدرنیته در ایران،یعنی از زمان آشنایی آن با غرب هم چنان رابطهی سنت و مدرنیته و مؤلفههای اصلی هرکدام یعنی دین و سکولاریسم یا عرفی گرایی به عنوان مشکل تلقی میشود. ایران امروز هم چنان دارای مشکلات بسیاری در تعیین منزلت اجتماعی و فرهنگیاش در رابطه با جهان معاصر است؛ بنابراین شناسایی رابطهی سنت و مدرنیته در ایران هنوز میتواند مسئله اصلی باشد؛ به عبارت دیگر عمدهترین و ضروریترین مسئلهای که باید همه جانبه و علمی بدان پرداخته شود رابطه سنت و مدرنیته است که نسبت میان دین و سکولاریسم و عرفی شدن در ایران معاصر هم در ذیل آن قرار میگیرد.
رابطهی بین سنت و مدرنیته در ایران از گذشته تاکنون به لحاظ این که ماهیت دوران معاصر ایران را میسازد مورد بحث بسیاری از متفکران و منتقدان اجتماعی بوده است. عدهای بر اساس شواهد تجربی و پیش فرضهای نظری خاص، رأی به بی اعتباری مدرنیته در جریان توسعه و نوسازی ایران به نفع سنت دادهاند. این گروه، پس از ورود به مدرنیته و تحقق صورتهای تناقض آمیز امور مدرن در جامعه و فرهنگ که یکی از اصلیترین آن
دعوت به دنیای مدرن و دور شدن از خویشتن فرهنگی است، به ضدیت با آن پرداختهاند. در دوران گذشته میتوان به ادعاهای شیخ فضل الله نوری در مقابله با مدرنیته در دفاع از سنت اشاره کرد و در دوران حاضر هم میتوان ادعاهای گفتمان اصول گرایی، ازجمله دیدگاه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و اسلامی کردن علوم انسانی را در ذیل این عنوان قرار داد. این گفتمان بیشتر برخوردی هویتی و نه معرفتی با جهان غرب سکولار دارد. در تقابل این گروه عده ای سعی کرده تا برای محقق سازی جریان نوسازی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در ایران یا به نفی سنت پرداخته و یا اینکه تعریف مجددی از سنتهای اجتماعی و نظام فکری و اندیشهی دینی جامعهی ایرانی ارائه دهند؛ به عبارت دیگر این گروه با تعریف مدرن و سکولار از سنتهای فرهنگی و اجتماعی سعی دارند تا سنت را با مدرنیته همسو سازند. در این مرحله است که جامعهی ایرانی به جای نقد و بررسی وضعیت پیش آمده از طریق بعضی از متفکران، دین سازی را شروع میکند.
با شکست سه تلاش فوق، تفکر و جریان جدید فکری اجتماعی شکل گرفته است. این جریان ضمن اینکه به تجربه به دست آمده از گذشته آگاه است و علاقه ای نیز به دین سازی فراگیر ندارد، میکوشد تا از فضای جهانی بازگشت به دین و فرهنگ بومی غافل نبوده، از ضرورت جریان مدرنیته نیز به دور نباشد. آنچه این جریان را با اندیشههای متفکران گذشته در مورد سنت و مدرنیته در ایران متمایز میسازد، تفسیر فرهنگی و دینی مدرنیته است. در این صورت ما با پدیدهی جدیدی روبروییم که دارای شفافیت بیشتری نسبت به تلقیهای گذشته است. این پدیده با نام مدرنیتهی ایرانی میتواند معرفی شود. مرکزیترین موضوع و دغدغهی روشنفکران این حوزه توجه به شرایط فرهنگی، دینی و ملی ایرانی همراه با داشتن رویکردی انتقادی نسبت به جریان مدرنیته و بهویژه مفهوم سکولاریسم و عرفی شدن است. این گفتمان برخوردی معرفتی با جهان غرب و سکولار دارد.
یکی از اصلیترین صورتها و نمودهای متناقض مدرنیتهی ایرانی تعارض بین سنت و مدرنیته یا دین وعرفی شدن است. اساس این دیدگاه تعارض دو وجهی بین سنت و مدرنیته است. تعارض به معنای وجود یکی در حذف دیگری است. مدعیان حذف دین و سنت معتقدند که مدرن نشدن جامعه به وجود سنتهای اجتماعی بر میگردد. اکثر طرفداران این نوع برداشت از نواندیشی بر توسعه نیافتگی تا توسعه یافتگی تأکید کردهاند. در این تلقی دین و فرهنگ مانع توسعه و مدرن شدن بر اساس تعارض تلقی تا توافق و سازگاری گردیده است. برخلاف دوگانهی فوق که وجود یک طرف در حذف طرف دیگر ظاهر میشود، تجربهی نوسازی در جامعهی ایرانی در حوزهی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نشان دهنده واقعیتی دیگر است؛ زیرا میتوان مدعی شد زمانی که دین ونوگرایی در کنار هم قرار گرفتهاند، تحول اجتماعی تا نزاع و تزاحم اجتماعی تغییر شکل میدهد؛ به عبارت دیگر، با شکل گیری برداشت جدیدی از پارادایم نوسازی که میتوان آن را نوسازی ایرانی معطوف به بوم فرهنگی نامید، تحول اجتماعی فرهنگی محقق شده است.
ازنظر تقی آزاد ارمکی با مقایسه تاریخ اندیشه و تحولات اجتماعی در ایران و غرب متوجه میشویم که از آنجا که مسئلهی اساسی اندیشمندان ایرانی در دوسده ی گذشته مسائل متفاوتی بوده است، روند نواندیشی در این دو جهان تفاوت داشته است. غرب با جدا شدن دین از سیاست پیشرفت کرد، چون برداشت غربیان این بود که دین امر به غایت دست و پا گیر و مشحون از خرافات است. پس طبیعی بود که این جدایی موجب پیشرفت و توسعه در سطوح اجتماعی و فرهنگی گردد. درحالی که در کشورهای اسلامی و مخصوصاً ایران وضع به گونهای دیگر بود. هرچند که در این باب هم دیدگاههای متفاوتی ازجمله سنت گریزی، دین گرایان ضد مدرنیته و احیاگری دینی وجود داشته است که در دورهی جدید برای این گروه سؤالات متعددی در این زمینه وجود دارد. ازجمله اینکه به چه میزان سازگاری دین با دنیای مدرن امکان پذیر است؟ در فرآیند انطباق پذیری دین با شرایط، وضعیت وجه مقدس دین و دینداری چه سرانجامی خواهد داشت؟ آیا ورود دین به زندگی روزمره و سیاست اجتماعی به منزلهی سکولار یا عرفی شدن دین نیست؟ و سوالاتی از این قبیل که در ربط و نسبت میان دین و امر عرفی میباشند.
مبانی عمدهی دولت جمهوری اسلامی را باید از لحاظ اجتماعی در جامعهی توده ای به عنوان زمینهی بسیج سیاسی، وازلحاظ سیاسی در جایگاه برجستهی روحانیت در این نظام و بالاخره از لحاظ ایدئولوژیک در سنت گرایی و ترکیب دین و دولت یافت. رومانتیسم مذهبی ویژگی اصلی جامعهی توده ای ایران در سالهای پس از انقلاب بوده و خاصیتی التیام بخش برای تودههای مردم داشته است. از این دیدگاه، اعضای جامعهی توده ای همگی پیروان امامان و فقهای جانشین ایشان تلقی میشدهاند. بهطورکلی در نتیجهی انقلاب اسلامی هم طبقهی روحانیت شیعه به طبقه ای تمام عیار تبدیل شد و سازمان دهی نظری تازه ای یافت، هم نظریهی سیاسی شیعه به شکل عمده ای اجرا گردید و ساختار حکومت، دینی و فقیه سالارانه شد و هم فرهنگ سیاسی شیعه تسلط و بسط یافت. ویژگیهایی که درباره ساختار حکومت در جمهوری اسلامی بیان شد درست در نقطهی مقابل سکولاریسم سیاسی یا عرفی شدن امر سیاسی قرار میگیرد، چراکه در سکولاریسم سیاسی حکومتها به واسطهی دین و شرایع مشروعیت خود را به دست نمیآورند و عمل آنها را هم نه دین و احکام دینی بلکه قانونهایی تعیین و تحدید میکند که خود مردم وضع کردهاند.
از منظری دیگر در نسبت میان این امر دینی و عرفی با توجه به تحولات و برآمدن دولتهای مختلف در ایران پس از انقلاب اسلامی باید گفت که: با توجه به شرایط فرهنگی که در کشور حاکم است بدین صورت که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم واجد سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی با نمودهای بسیاری در سطح تفکر انسان و جامعه ایرانی می باشیم که هم دارای جنبه های دینی و هم عرفی و عقلانی می باشد. برخلاف رویکردی که تاکنون از سوی نظام اسلامی حاکم و ساری و جاری بوده است رویکرد عقلانی و اخلاقی در مواجهه ی با این فرهنگ ها باید بی طرفی و عدم طرفداری از هر یک از این فرهنگ ها باشد. کار نظام سیاسی باید چنین باشد که فقط گفتگوی بین این ها را به خصوص فرهنگ مدرن و عقلانی و فرهنگ سنتی و دینی را در جامعه ممکن کند. نظام سیاسی باید در بالای تمام این مسائل قرار بگیرد و با طرفداری از یک وجه خود عامل بحران نباشد. در روند تاریخی در گفت و گوی این مفاهیم مدرن مانند (عرفی گرایی و عرفی شدن) و سنتی آنچه در جامعه ی ما اتفاق خواهد افتاد حرکت رو به جلوی جامعه خواهد بود و در این رابطه مفاهیم تازه و اندیشه های تازه خلق خواهند شد و جامعه چه در سطح زندگی روزمره و چه در سطح نخبگی می تواند دائما راه حل های خودش را پیدا کند؛ مانند آن چیزی که در جامعه ی ژاپن از انقلاب میجی به بعد اتفاق افتاد و در آن گفتگوی سنت و مدرنیته فراهم شد و از دل آن مدرنیته ی خاص ژاپن پدید آمد.
ما در تاریخ خود از عصر مشروطه به بعد با فرهنگ و مؤلفه های مدرن از جمله عرفی شدن در حوزه های مختلف آشنا می شویم و از این دوره شاهد شکل گیری تضاد بین نیروهای فکری و سیاسی و اجتماعی می باشیم. از دوران رضاخان به بعد می بینیم که او میل بیشتر به وجه مدرن پیدا می کند و به همین دلیل وجه سنتی ماجرا را رها می کند که جامعه ایران با عکس العمل تفکرات و جریاناتی مانند حرکت نواب صفوی و امام خمینی در زمان پهلوی دوم مواجه می شود. پهلوی دوم نیز گرایش بیشتر به فرهنگ مدرن را به خصوص درحوزه ی اقتصادی و اجتماعی مورد نظر خود قرار می دهد که نمود آنرا می توان در حذف تقویم اسلامی و ایجاد تغییر در حوزه ی علمیه و کاهش منافع روحانیون که پاسخ هایی تند به آنها داده شد مشاهده کرد. این پاسخ ها دیگر مانند دوران اولیه مواجهه با تمدن غربی دیگر مدرنیسم اسلامی نیست چون نظام سیاسی گفتمانش را یکدست کرده است در مقابل سنت یا وجه ناعقل و صدای مادرانه به تعبیر لکان را می خواهد سرکوب و کنترل کند که انقلاب اسلامی پاسخی به این رویکرد است. بعد از انقلاب و در فاصله ی یکی دوسال نخستین انقلاب ما شاهد فضای تکثر و تنوع بین نیروهای سنتی و مدرن را مشاهده می کنیم یعنی اجازه می دهیم که گفتمان های متفاوت در جامعه وجود داشته باشند. این فضا همراه با گفتگو وشادی بین نیروهای متنوع و متعدد و بسیاری امیدوار به آینده هستند به همین خاطر هم سخن از راه سوم گفته می شود و گویی مشکلات جهان را می خواهیم حل کنیم اما بلافاصله نظام سیاسی به علل مختلف جامعه به سمت تک صدایی می رود و برخوردهای تند با نیروهای متنوع و مختلف مخالف انجام می دهد.
با آغاز جنگ تحمیلی جامعه بیشتر به سمت تک صدایی و حکومت بیشتر جنبه ی مذهبی پیدا می کند. در این جا با یک جامعه ی تک صدایی مواجه هستیم که صدای سنت حاکم می شود و در آن فرهنگ و ایدئولوژی همه ی نهادها را کنترل می کند در واقع سنت بر وجوه مختلف سکولاریسم و عرفی شدن غلبه پیدا می کند که تجلی آنرا در گفتمان غالب و سیاست های آن دوره مشاهده می کنیم. با پایان جنگ تحمیلی گفتمان ایدئولوژیک دیگر تا حدودی نمی تواند پاسخگوی مسائلی باشد که جامعه با آن روبرو بوده است. در این دوره جامعه آماده این است که به لحاظ اندیشه ای به سمت گفتمان توسعه برود که این کار در حوزه ی اقتصاد در دولت هاشمی و در حوزه ی سیاست در دولت خاتمی اتفاق می افتد. در اینجا سعی در ایجاد یک فضای سیاسی و اجتماعی است که توسعه را چه اقتصادی و چه سیاسی ممکن کند. در دوره هاشمی هنوز ایدئولوژی قدرت مند است اما عقلانیت مدرن آرام آرام در جامعه ما به وجود می آید. در این دوران آرام آرام فضای گفتگو چه درونی و چه در بین تمدن ها شکل می گیرد و متن مدرن اسلامی دوباره زنده می شود. ماجرا این است که ما باید هم تنوع جهان را بپذیریم و هم تنوع تمدنی باید در جامعه زنده باشد. در اینجا جامعه سعی می کند یکبار دیگر آن شرایط نرمال خودش که هم وجود مدرنیته و سنت در کنار هم است را پیدا کند اما هنوز به لحاظ نهادی ناهماهنگ هستیم و در سطح بسیار کنترل و مدیریت شده حرکت می کنیم. در این دوره ما با انبوهی از نیروهای تحصیل کرده مواجه می شویم که گفتمان اصلاحات را ممکن می کند. اما یکباره با یک جنبش گفتمانی دیگر مواجه می شویم و آن شورش سنت بر اصلاحات و گفتمان عرفی شدن و برآمدن دولت محمود احمدی نژاد است. در اینجا ما با یک نظام سیاسی روبروییم که خودش را متولی حقیقت و مفسر نهایی آن می داند. این معضل از دوران احمدی نژاد تا اکنون کشور را با دو معضل بنیادین معنا و ارتباط مواجه کرده است. در دوران احمدی نژاد این معنا به جایی می رود که یک گفتمان آخرت زمانی را نشان می دهد که تجلی آنرا در رفتارهای دولت احمدی نژاد می توان مشاهده کرد کهگفتگوی تمدن ها تبدیل به گفتگوی یک سویه ی ما با جهان می شود. این گفتمان در پی مدیریت جهان و فراموشی جامعه خود است که مسائل جامعه خود را وانهاده و می خواهد به مدیریت جهان بپردازد. اما نکته مهم آن است که ما با بحران ارتباط هم در سطح جامعه و هم عرصه جهانی مواجه بوده و هستیم که دولت های روحانی و رئیسی نیز بدون تغییر ادامه پیدا کرده و احتمالا خواهد کرد.
راه کاری که در مواجهه امر دینی و امر عرفی مطرح می شود تفکر مدرن سازگار با دین است که با رویکردی معرفت شناسانه و انتقادی به دنبال نوعی سازگاری بین مفاهیم سنتی از جمله دین با مفاهیم مدرن از جمله عرفی شدن برمی آید. این گفتمان و تفکر سخن از مدرنیته ایرانی را به میان می آورد و طرح مطلوب خاص خود را از جامعه و نظم اجتماعی و سیاسی می پروراند؛ طرحی که هم دینی باشد و هم مدرن. طرحی که محصول آشتی امر متعال و مقدس، و عقلانیت خطاپذیر و کنش گری انسان خطاکار باشد؛ پیوند آسمان و زمین، مطلق و نسبی، و به تعبیر اقبال لاهوری ابدیت و تغییر. تفکر روشنفکرانه سازگار با دینی، نقدی دوسویه را آغاز کردند: نقد سنت و نقد مدرنیته، نقد تجدد گرایان غرب زده و مقلد و نقد سنت گرایان بی خبر از جهان جدید. بر این اساس در جهانی با ویژگی اصل همبستگی همه جانبه ما انسانها در شرف هویت چهل تکه هستیم در این مسیر ما باید با مرقع کاری بازیگوشانه امکان ترکیب عناصر گوناگون برخواسته از فرهنگ های مختلف فراهم آوریم تا جهانی شهر فرنگ وار را تجربه نماییم.