سید مرتضی سید حسینی/ دکترای اندیشه سیاسی
شاید معروفترین تعریف از سیاست در اذهان مردمان کشور ما این باشد که سیاست «نه پدر دارد و نه مادر». اینکه این تعریف از سیاست چنان در میان عوام الناس جا افتاده که به متداول ترین تعریف از سیاست بدل شده چندان بی ارتباط با حافظه تاریخی ما نیست. اما حقیقتا سیاست چیست ؟
سوالی سهل و ممتنع، که پاسخ به آن ذهن بسیاری از متفکرین عالم را از روز نخست زایش اندیشه سیاسی تا به همین امروز به خود مشغول داشته است.
قطعا پاسخ به این پرسش مهم، از توان این یادداشت کوتاه خارج است که چه بسیار متفکران بزرگی نظیر افلاطون، ارسطو،فارابی… با دریایی از دانش و توسل به گفتار و نوشتار بسیار از پاسخ به آن باز ماندند.
اما فصل مشترک همه نظرات صاحبان اندیشه سیاسی بر یک نقطه اشتراک نظر دارد،که سیاست فن اداره اجتماع انسانی به بهترین شکل است.
این که بهترین اشکال کدام است نیز محل اختلاف بسیاری است اما قریب به اتفاق صاحب نظران سیاسی معتقدند که سیاست هر چقدر به عقلانیت و خرد نزدیک باشد،اداره اجتماع به نیکوترین شکل خود نزدیک خواهد شد.
ریشه این نگرش در نگاه فلسفی به انسان و ذات او است. تقسیم قوات نفس انسان به سه دسته شهویه،غضبیه و عقلانیه اساس تفکر سیاسی افلاطون را شکل میدهد.دسته بندی که در طول تاریخ مقبول بسیاری از متفکران از جمله فلاسفه اسلامی نیز قرار گرفته است.
بر پایه این نگرش عالی ترین مرتبه وجودی انسان قوه عقلانی او است و همین جنبه وجودی انسان است که حق این را دارد که کنش سیاسی را مدیریت کند.
در فلسفه سیاسی اسلام(با تعریف فارابی) نیز تنها شخصی از حق حاکمیت برخوردار است که توانسته باشد عقل مستفاد خود را به عقل فعال(جبرئیل) متصل کند.
حتا متفکران متاخر سیاسی چون ماکس وبر نیز جامعه ای را توسعه یافته تلقی می کنند که کنش سیاسی آن مبتنی بر عقلانیت قرار داشته باشد.
خلاصه کلام آنکه،در همه نحله های اندیشه سیاسی، سیاست همراه و همزاد عقلانیت است،چه این عقلانیت زمینی و ابزاری تعریف شود چه الهی و قدسی.
و از همین روی سیاست خارج از دایره عقلانیت تبدیل به مفهومی پلید خواهد شد که بسیاری از صاحب نظران در طول تاریخ در مذمت آن سخن گفته اند.
ناصحیح ترین شکل سیاست زمانی خود را نشان می دهد که رتق و فتق امور خلق الله به جای قوه عقلانیت بر اساس سایر قوای انسانی استوار گردد.و از آن هولناک تر حاکمیت امیال شخصی به جای خرد جمعی بر کنش سیاسی است.
ساده کلام اینکه،سیاست تحت عنوان، فرآیند زیست جمعی، به هر میزان به عقلانیت نزدیک باشد سبب خیر جمعی است و هر چقدر با امیال و احساسات قرابت پیدا کند موجب عقب ماندگی و نابسامانی است.
احترام به خرد جمعی،تعهد به رقابت سیاسی در چهارچوبه اخلاق و قانون، اعتقاد حقیقی به مردم سالاری و انتخابات،مواجهه عالمانه به چالش های زندگی جمعی و مهم تر از همه التزام به تحقق منافع جمعی در برابر منافع شخصی و جناحی همه نشانه های از حاکمیت عقلانیت در سیاست است. و چنین منش سیاسی است که هم صاحب پدر و مادر است و هم عزت و احترام.